
مجیرالدین بیلقانی
شمارهٔ ۳۶
۱
اوحد دین چون ز حادثات زمانه
کار وزارت به مرگ خویش تبه کرد
۲
با من مسکین خرد به زاری زاری
گفت هزاران هزار آوخ واه کرد
۳
بر دل تو باز حادثه حشر آورد
بر در تو باز رنج نایبه ره کرد
۴
عمر ربود از تو روزگار نه مخدوم
سر ستد از تو فلک نه قصد کله کرد
۵
گفتمش این هست شرط ماتم او چیست؟
گفت مرا چون به صبح و شام نگه کرد
۶
موی ببر اینکه صبح موی ببرید
جامه سیه کن که شام جامه سیه کرد
تصاویر و صوت

نظرات