
مجیرالدین بیلقانی
شمارهٔ ۱۶
۱
ای شخص تو نشانه تیر محن شده
روحت به بارگاه صفا مرتهن شده
۲
بی روی تو گرفته شکن روی آفتاب
وز رفتن تو سخن بی شکن شده
۳
ببرید بند کیسه عمرت به دست قهر
این چرخ همچو کاسه همه تن دهن شده
۴
من در غم تو زخمه ناهید سوخته
ناهید در عزای تو بربط شکن شده
۵
دیدی که چرخ خاسته ننشست تا ندید
بر قامت تو خلعت سلطان کفن شده
۶
از بهر هفته تو شهاب و اثیر و نسر
مرغ و تنور تافته و بابزن شده
۷
ای در حریم حضرت خاصان ز طبع پاک
برده سخن به تحفه واینجا سخن شده
۸
در باغ روزگار گیا دیده جفت زهر
چون لاله رخ نموده و زود از چمن شده
۹
رفت آن به زیر دامن شب تا به وقت صبح
من با تو در میانه یک پیرهن شده
۱۰
سر رشته رضای خدایت به دست باد
ای پای برگرفته! و از دست من شده
نظرات