مجیرالدین بیلقانی

مجیرالدین بیلقانی

شمارهٔ ۲

۱

نیست روزی که به من از تو جفایی نرسد

وز فراقت به دلم رنج و عنایی نرسد

۲

دل به درد تو اگر خوش نکنم خوش نبود

چون یقین شد که مرا از تو دوایی نرسد

۳

من زنم با تو گر از بخت خطایی نرود

میکنم جهد گر از چرخ قضایی نرسد

۴

به دل من که به صد گونه غم آزرده تست

سالها شد که ز تو بوی وفایی نرسد

۵

عمر در کار وصال تو کنم ترسم از آنک

برسد عمرم و این کار به جایی نرسد

۶

ساز وصل تو به بخت من از آن رفت ز ساز

تا به گوش من ازو بانگ نوایی نرسد

۷

گر به من گوهر وصلت نرسد نیست عجب

ملک سنجر چه عجب گر به گدایی نرسد؟

۸

چمن جان، رخ گلرنگ تو شد لیک چه سود؟

که به دست کس ازو مهر گیایی نرسد

۹

در زبانم به شب و روز دعای لب تست

چکنم دست من الا به دعایی نرسد؟

۱۰

نظر شاه جهان بر سر خوبی تو باد

تا به رویت نظر بی سر و پایی نرسد

نصرت الدین که ازو شیر فلک را بیم است

مالک شش جهت و خسرو هفت اقلیم است

تصاویر و صوت

نظرات