مجیرالدین بیلقانی

مجیرالدین بیلقانی

شمارهٔ ۳

۱

به سر زلف سیه باز گره بر زده ای

خرمن عمر مرا آتش غم در زده ای

۲

با کله داری خود ماه فلک بنده تست

تا سر زلف سیه زیر کله بر زده ای

۳

تر شد از شرم رخت برگ گل امسال که تو

رقم از غالیه بر برگ گل تر زده ای

۴

حلقه در گوش بناگوش توام پس تو مرا

حلقه وار از چه سبب بیهده بر در زده ای؟

۵

دست بر نه که نه از چرخ یکم تافته ای

سینه کم کن که نه بر لشگر سنجر زده ای

۶

بس که تو زان دهن تنگ وزان تنگ شکر

طعنه اندر نمک و پسته و شکر زده ای

۷

خط و خال تو نه خالست و نه خط دانی چیست؟

من بگویم چه فنست آنکه تو دلبر زده ای؟

۸

حرفها گرد رخ خویش نبشتی و به سحر

حرفها را نقط از غالیه بر سر زده ای

۹

پنج نوبت بزن اکنون که سراپرده حسن

با شرف خانه خورشید برابر زده ای

۱۰

مدد حسن تو امروز فزونست مگر؟

دوش در بزم ملک نصفی و ساغر زده ای

پهلوان کز همه شاهان به هنر روزبه است

تیغش انصاف ستان فلک عشوه ده است

تصاویر و صوت

دیوان مجیرالدین بیلقانی به کوشش محمد آبادی - مجیرالدین بیلقانی - تصویر ۵۲۸

نظرات