
مجیرالدین بیلقانی
شمارهٔ ۴
۱
خسروی کاینه روی ظفر خنجر اوست
رونق سلطنت از تیغ ظفرپرور اوست
۲
بام بی در که فلک کنیت و گردون لقب است
عاشق و شیفته خدمت بام و در اوست
۳
پس ازین گر ننهد فتنه کله کژ چه عجب؟
کان کله کش سر انصاف بود بر سر اوست
۴
قرص خورشید که چون چنبر زرین رسن است
جسته هر صبحدمی چون رسن از چنبر اوست
۵
چرخ از آن شادی او خورد که در بزم جلال
آب حیوان به صفت قطره ای از ساغر اوست
۶
سایه پر همای از چه سعادت اثرست؟
زانکه از فر ملک خاصیتی در پر اوست
۷
فتح اگر شد خلف تیغ دو رویش چه عجب؟
چون شب و روز عروس ظفر اندر بر اوست
۸
نرد دولت که برد زو؟ که فلک را گه لعب
مهره گر دوست و گرده همه در ششدر اوست
۹
اوست در خورد جهان گر نه بدین همت و قدر
این کلوخی که جهانست چه اندر خور اوست؟
۱۰
همچو نی بر دل شکر گرهی هست از آنک
رشگ خورد سخن خوبتر از شکر اوست
هر زمانش ز فلک تحفه جلالی دگرست
همچو چوگانش برین گوی هلالی دگرست
نظرات