بیدل دهلوی

بیدل دهلوی

غزل شمارهٔ ۱۰۱۲

۱

رنگ حنا در کفم بهار ندارد

آینه‌ام عکس اعتبار ندارد

۲

حاصل هر چار فصل سر‌و بهار است

نشئهٔ آزادگی‌ خمار ندارد

۳

بی گل رو‌یت ز رنگ‌ گلشن هستی

خاک به چشمی که او غبار ندارد

۴

گرد من آنجا که در هوای تو بالد

جلوه طاووس اعتبار ندارد

۵

طاقت دل نیست محو جلوه نمودن

آینه در حیرت اختیار ندارد

۶

وحشت اگر هست نیست رنج علایق

وادی جولان ناله خار ندارد

۷

یک دل وارسته در جهان نتوان یافت

یک گل بیرنگ و بو بهار ندارد

۸

صید توهم شکار دام خیالیم

ناقه به گل خفته است و بار ندارد

۹

عالم امکان چه جای چشم تمناست

راهگذر پاس انتظار ندارد

۱۰

صافی دل چیست از تمیز گذشتن

آینه با خوب و زشت‌ کار ندارد

۱۱

تا نکشی رنج وحشتی‌ که نداری

نغمهٔ آن ساز شو که تار ندارد

۱۲

بیدل از آیینه‌ام مخواه نمودن

نیستی‌ام با کسی دچار ندارد

تصاویر و صوت

غلامرضا آقاسی :

نظرات