
بیدل دهلوی
غزل شمارهٔ ۱۰۱۶
۱
گلهای آن تبسم باغ فلک ندارد
صد صبح اگر بخندد یک لب نمک ندارد
۲
رنگ دویی در این باغ رعنایی خیال است
سیر جهان تحقیق ملک و ملک ندارد
۳
پوچ است غیر وحدت نقد حساب کثرت
اعداد چیزی از خود چون رفت یک ندارد
۴
اسلام وکفر هریک واحد خیال ذات است
در چشم دور و نزدیک خورشید شک ندارد
۵
دل نوبهار هستیست امّا چه میتوانکرد
رنجی که دارد این گل خار و خسک ندارد
۶
پامال عجز باشید تدبیرها جز این نیست
مست است فیل تقدیر یاد کجک ندارد
۷
آیینه آب سازید تا چند وهم صیقل
مکتوب سادهلوحی تشویش حک ندارد
۸
ذوق طراوت ازگل آغوش غنچگی برد
زخمی که آب دزدد غیر از گزک ندارد
۹
افشای راز ظالم موقوف تیرهروزیست
تا غافل از زگال است آتش محک ندارد
۱۰
آفات دهر بیدل تنبیه غافلان نیست
طبع خر آنقدرها ننگ ازکتک ندارد
تصاویر و صوت

نظرات