بیدل دهلوی

بیدل دهلوی

غزل شمارهٔ ۱۰۳۷

۱

از چرخ نه هر ابله و نادان‌گله دارد

جای‌.گله این است که انسان گله دارد

۲

اسباب بر آزاده‌دلان سخت حجابی‌ست

نظاره ز جمعیّت مژگان‌ گله دارد

۳

زنجیر ز دیوانه ندید الفت آرام

از وحشت دل طره جانان‌ گله دارد

۴

بر وحشت اشکم تب وتاب مژه‌بار است

این موج ز پیچ و خم دامان ‌گله دارد

۵

اظهار عرق خجلت دیباچهٔ شرم است

مکتوب من از شوخی عنوان‌گله دارد

۶

ترسم شود آزرده زتاب نگه‌گرم

رخسار تو کز سایهٔ مژگان گله دارد

۷

از طاقت داغم جگر شعله کباب ست

از آبله‌ام خار مغیلان‌گله دارد

۸

اشک تپش آهنگ جنونم چه توان‌کرد

آسودگی از خانه به‌دوشان گله دارد

۹

زنهار به خود نیز ترحم ننمایی

امروز در این انجمن احسان گله دارد

۱۰

بیدل منم آن گوهر دریای تحمل

کز لنگر من شورش توفان‌گله دارد

تصاویر و صوت

دیوان بیدل دهلوی به تصحیح اکبر بهداروند انتشارات نگاه ۱۳۸۰ - تصویر ۴۴۱

نظرات