بیدل دهلوی

بیدل دهلوی

غزل شمارهٔ ۱۰۵

۱

خیال قرب غفلت دوری ازانس است محرم را

تبسم‌های‌گندم چین دامن گشث آدم را

۲

حوادث‌کج سرشتان را نبخشد وضع همواری

بود مشکل‌کشاکش ازکمان بیرون برد خم را

۳

ز جرأت قطع‌کن‌گر مرد میدانگاه تسلیمی

که تیغ اینجا برشها می‌شمارد ریزش دم را

۴

سراغ از هرچه‌گیری بی‌نشانی جلوه‌ها دارد

غبار وحشتی از بال عنقاگیر عالم را

۵

ز تحریک مژه بر پرده‌های دیده می‌لرزم

که‌نوک خامه ازهم می‌شکافد صفحهٔ نم را

۶

اگر ازگرد راهت چشم آهو سرمه بردارد

تحیر همچوتار شمع سوزد جوهر رم را

۷

درین محفل ندارد عافیت وضع ملایم هم

اگربستروگربالین همان زخم است مرهم را

۸

به چشم شوخ تاکی عیب‌جوی یکدگربودن

مژه برهم زنید وبشکنید آیینهٔ هم را

۹

درین‌گلشن نقابی نیست غیر از شرم پیدایی

به عریانی همان جوش عرق پوشید شبنم را

۱۰

کج‌اندیشان ندارند آگهی از راستان بیدل

ز انگشت است یک‌سر میل کوری چشم خاتم را

تصاویر و صوت

دیوان بیدل دهلوی به تصحیح اکبر بهداروند انتشارات نگاه ۱۳۸۰ - تصویر ۸۷
عندلیب :

نظرات