
بیدل دهلوی
غزل شمارهٔ ۱۰۶۸
۱
مکتوب من به هرکه برد باد میبرد
تا یاد کس رسیدنم از یاد میبرد
۲
پرواز رنگ من اگر آید به امتحان
مانی شکست خامه به بهزاد میبرد
۳
در دیر پا بر آتشم از کعبه سر به سنگ
دیگر کجایم این دل ناشاد میبرد
۴
از حرف و صوت جوهر تحقیق رفته گیر
آیینه تا نفس زدهای باد میبرد
۵
این پیکریکه تیشهٔ تدبیر جانکنی است
ما را همان به تربت فرهاد میبرد
۶
تا گردی از خرام تو باغ تصورست
شوق از خودم به سایهٔ شمشاد میبرد
۷
یک موج اگر عنان گسلد سیل گریهام
از خاک هند دجله به بغداد میبرد
۸
هرچند دل ز شرم خیالات عرق کند
یک شیشه خانه عرض پریزاد میبرد
۹
در آتشم فکن که سپند فسردهام
تا سرمه نیست زحمت فریاد میبرد
۱۰
بیدل بنال ورنه درین دامگاه یأس
خاموشیات ز خاطر صیاد میبرد
تصاویر و صوت

نظرات