
بیدل دهلوی
غزل شمارهٔ ۱۱۰۲
۱
ناتوانی در تلاش حرص بهتانم نکرد
قدردانیهای طاقت آنچه نتوانم نکرد
۲
شمع خامش وارهید از اشک و آه و سوختن
بیزبان بودن چه مشکلهاکه آسانم نکرد
۳
تا مبادا خون خورد تمثالی از پیداییام
نیستی در خانهٔ آیینه مهمانم نکرد
۴
زینچمن عمریست پنهانمیروم چونبویگل
شرم هستی در لباس رنگ عریانم نکرد
۵
درگهر هم موج من زحمتکش غلتیدنیست
سودن دست آبله بست و پشیمانم نکرد
۶
جان فدایطفل خوشخوییکه پرواییش نیست
عمرها گرد سرم گرداند و قربانم نکرد
۷
انفعالم آب کرد اما همان آوارهام
گل شدن شیرازهٔ خاک پریشانم نکرد
۸
وقت هر مژگانگشودن یک جهان دیدار بود
آه از این چشمی که واگردید و حیرانم نکرد
۹
دیده گر بیاشک گردید از حیا امیدهاست
جبهه آسان میکندکاریکه مژگانم نکرد
۱۰
زین نُه آتشخانه بیدل هرچه برهم چید حرص
یأس جز تکلیف پشت دست و دندانم نکرد
نظرات