بیدل دهلوی

بیدل دهلوی

غزل شمارهٔ ۱۱۰۴

۱

حرف پیری داشتم لغزیدنم دیوانه کرد

قلقل این شیشه رفتار مرا مستانه کرد

۲

با رطوبتهای پیری برنیامد پیکرم

از نم این برشکال آخر کمانم خانه کرد

۳

دل شکستی دارد اما قابل اظهار نیست

از تکلف موی چینی را نباید شانه کرد

۴

پیش از ایجاد امتحان سخت‌جانیهای عشق

تیغ ابروی بتان را سر بسر دندانه‌ کرد

۵

خانمانسوز است فرزندی ‌که بیباک اوفتد

اعتماد مهر نتوان بر چراغ خانه کرد

۶

حسن در هر عضوش آغوش صلای ‌عاشق است

شمع سر تا ناخن پا دعوت پروانه‌ کرد

۷

عالمی ز لاف دانش ربط جمعیت گسیخت

خوشه را یک سر غرور پختگی ها دانه ‌کرد

۸

هیچکس یارب جنون مغرور خودبینی مباد

آشناییهای خویشم از حیا بیگانه کرد

۹

صد جنون مستی است در خاک خرابات غرض

حلقه بر درها زدن ما را خط پیمانه‌ کرد

۱۰

تا گشودم چشم یاد بستن مژگان نماند

عبرت این انجمن خواب مرا افسانه‌ کرد

۱۱

عمرها بیدل ز چشم خلق پنهان زیستیم

عشق خواهد خاک ما را گنج این ویرانه‌ کرد

تصاویر و صوت

نظرات

user_image
قطره بقایی
۱۳۹۲/۰۴/۰۱ - ۰۸:۲۷:۰۴
بیت اخیر چنین ست.. عمر ها بیدل ز چشم خلق پنهان نیستم... عشق آخر خاک ما راکنج این ویرانه کرد
user_image
shakaib Salik
۱۳۹۲/۰۴/۰۲ - ۱۱:۳۳:۴۳
بیت آخر یا مقطع در دیان چاپ کابل که اعتبار بیشتری دارد چنین آمده است:عمرها بیدل زچشم خلق پنهان زیستیمعشق خواهد خاک ما را گنج این ویرانه‌ کرد