
بیدل دهلوی
غزل شمارهٔ ۱۱۰۶
۱
عمر ارذل ای خدا مگمار بر نیروی مرد
رعشهٔ پیری مبادا ریزد آبروی مرد
۲
تا نگردد عجز طاقت شبنم ایجاد عرق
صبح نومیدی مخندان از کمین موی مرد
۳
گر طبیعت غیرت اندیشد ز وضع انفعال
سرنگونی کم وبالی نیست در ابروی مرد
۴
بند بند آخر به رنگ مو دوتا خواهد شدن
در جوانی ننگ اگر دارد ز خم زانوی مرد
۵
هرچه از آثار غیرت میتراود غیرتست
جوهر شمشیر دارد موج ز آب جوی مرد
۶
بهر این نقش نگین گر خاتمی پیدا کنی
لافتی الا علی بنویس بر بازوی مرد
۷
شعلهٔ همت نگون شد کز تصاعد بازماند
خوی شود هرگه تنزل برد ره در خوی مرد
۸
از ازل موقعشناسان ربط الفت دادهاند
آینه با زانوی زن تیغ بر پهلوی مرد
۹
آلت او خصیهای خواهد تصور کرد و بس
در دماغ حیز اگر افتاده باشد بوی مرد
۱۰
هیچکس نگسیخت بیدل بند اوهامی که نیست
آسمان عمریست میگردد بهجستوجوی مرد
نظرات