بیدل دهلوی

بیدل دهلوی

غزل شمارهٔ ۱۱۰۷

۱

پیکرم چون تیشه تا از جان‌ کنی یاد آورد

سر زند بر سنگی و پیغام فرهاد آورد

۲

لب به‌خاموشی فشردم ناله‌جوشید ازنفس

قید خودداری جنون بر طبع آزاد آورد

۳

در شهادتگاه بیباکی کم از بسمل نی‌ام

بشکنم رنگی‌که خونم را به فریاد آورد

۴

هوش تا گیرد عیار رنگی از صهبای من

شیشه‌ها می‌باید از ملک پریزاد آورد

۵

بسکه در راهت‌کمین انتظارم پیرکرد

مو سپیدی نقش من بر کلک بهزاد آورد

۶

چون پر طاووس می‌باید اسیر عشق را

کز عدم گلدسته‌واری نذر صیاد آورد

۷

تحفهٔ ما بی‌بران غیر از دل صد چاک نیست

شانه می‌باشد ره‌آوردی‌که شمشاد آورد

۸

عشق ‌را عمری‌ست با خلق ‌امتحان ‌همت است

عالمی را می‌برد مجنون ‌که فرهاد آورد

۹

از تغافل های نازش سخت دور افتاده‌ایم

پیش آن نامهربان ما را که در یاد آورد

۱۰

تا سپند ما نبیند انتظار سوختن

چون شرر کاش آتش ازکانون ایجاد آورد

۱۱

انفعالم آب کرد ای کاش شرم احتیاج

یک عرق‌وارم برون زین خجلت‌آباد آورد

۱۲

بیدل از سامان تحصیل نفس غافل مباش

می‌برد با خویش آخرهرچه را باد آورد

تصاویر و صوت

نظرات

user_image
قطره بقایی
۱۴۰۰/۰۹/۲۶ - ۰۱:۲۴:۱۲
مصرع دوم باید چنین باشد: سر زَند بر سنگ و پیغامی ز فرهاد آورد مصرع اول بیت سوم چنین باشد: در شهادتگاه بی باکی کم از بسمل نِیَم (نی ام) مصرع اول بیت هفتم چنین باشد: تحفه ما بی خَبَران غیر از دلِ صد چاک نیست نوت:وقتی تحفه خشک تلفظ میکنیم بعد حرف ف همان حمزه(@) ای گردک میاید. اگر خاستیم حمزه بالای (@)بگذارم تلفظ ان اینچنین تغیر میگردد(تحفَای)tohfai و اگر بعد واژه(تحفه) (ء) هجا کوتاه تلفظ میشود یا حرف (ی)را بیاوریم تلفظ چنین میشود: تحفه ای هجای بالا تلفظ میگردد   گزیده غزلیات بیدل چاپ کابل مشکلاتی دارد ولی صفحه گنجور از بس مشکلات فراوان دارد من و دوستانم اسمش را سایت(رنجور) مانده ایم. این غزل در صفحه ۴۵۷ غزلیات چاپ کابل. بدرود