
بیدل دهلوی
غزل شمارهٔ ۱۱۱
۱
غم، طرب جوشکرده است مرا
داغ، گلپوش کرده است مرا
۲
زعفران زار رفتن رنگم
خنده بیهوشکرده است مرا
۳
حسرت لعل یار میکدهایست
که قدح نوشکرده است مرا
۴
آنکهخود را به برنمیگیرد
صید آغوشکرده است مرا
۵
یک نفس بار زندگی چوحباب
آبله دوشکرده است مرا
۶
ناتوانم چنانکه پیکر خم
حلقه درگوشکرده است مرا
۷
ازکه نالد سپند سوختهم
ناله خاموش کرده است مرا
۸
بخت ناساز دور از آن بر و دوش
بیبر و دوش کرده است مرا
۹
بیدل ازیاد خویش هم رفتم
که فراموشکرده است مرا؟
تصاویر و صوت

نظرات