بیدل دهلوی

بیدل دهلوی

غزل شمارهٔ ۱۱۳

۱

کیست‌کز راه تو چون خاشاک بردارد مرا

شعله جاروبی‌کند تا پاک بردارد مرا

۲

شمع خاموشی به داغ سرنگونی رفته‌ام

تاکجا آن شعلهٔ بیباک بردارد مرا

۳

ننگ دارد خاک هم از طینت بیحاصلم

خون نخجیرم‌، چسان فتراک بردارد مرا

۴

هستی‌ام‌عهدی به‌نقش سجدهٔ او بسته‌ست

خاک خواهم شد اگر از خاک بردارد مرا

۵

صد فلک ریزد غبار دامن افشانده‌ام

یک شررگر شعلهٔ ادراک بردارد مرا

۶

صبح بی‌سرمایه‌ای احرام از خود رفتنم

کوگریبان تا به دوش چاک بردارد مرا

۷

بار اسباب‌گرانجانی‌ست سر تا پای من

کیست غیر از خاطر غمناک بردارد مرا

۸

پیکرم‌گردد غبار یأس و برخیزد ز خاک

به‌که دست منت افلاک بردارد مرا

۹

نشئه‌ای از درد مخموری به خاک افتاده‌ام

شوق می‌خواهم به دست تاک بردارد مرا

۱۰

گرد من بیدل هوای عرصه‌گاه نیستی‌ست

از تپیدن هرکه‌گردد خاک بردارد مرا

تصاویر و صوت

عندلیب :

نظرات