
بیدل دهلوی
غزل شمارهٔ ۱۱۳۴
۱
دل مپرسید چرا سوخته یا میسوزد
هرچه شد باب وفا سوخته یا میسوزد
۲
برق آن جلوهگراین استکه من میبینم
خانهٔ آینهها سوخته یا میسوزد
۳
سوز عشق و دل افسرده زاهد هیهات
از شرر سنگ کجا سوخته یا میسوزد
۴
اثر از نالهٔ ارباب هوس بیزار است
برق تصویر که را سوخته یا میسوزد
۵
غره صبر مباشید کزین لالهرخان
هرکه گردید جدا سوخته یا میسوزد
۶
برق سودای تو در پرده اندیشهٔ ما
کس چه داند که چها سوخته یا میسوزد
۷
رشحهٔ فیض قناعت بطلب کاتش حرص
خرمن عمر ترا سوخته یا میسوزد
۸
ساز هستی که حریفان نفسش میخوانند
تا شود گرم نوا سوخته یا میسوزد
۹
ای شرر ترک هوس گیر که تا دم زدهای
نفس هرزه درا سوخته یا میسوزد
۱۰
کیست پرسد ز نمکدان لب او بیدل
کز چه زخم دل ما سوخته یا میسوزد
نظرات