
بیدل دهلوی
غزل شمارهٔ ۱۱۵۳
۱
بر رمز کارگاه ازل کیست وارسد
ما خود نمیرسیم مگرعجزما رسد
۲
هر شیوهای کمینگر ایجاد رتبهایست
شکل غبار ناشدهکی بر هوا رسد
۳
فهم شباب قابل تحقیق ضعف نیست
پیریست فطرتیکه به قد دوتا رسد
۴
ما را چو شمع کشته اگر اوج بینش است
کم نیست ا-بنکه سعی نگه تا به پا رسد
۵
در وادیی که منزل و ره جمله رفتنیست
اندیشه رفته است ز خود تا کجا رسد
۶
آیینه را به قسمت حیرت قناعتیست
زین جوش خون بس است که رنگی به ما رسد
۷
تا گرد ما و من به هوا نیست پر فشان
بیدل به کنه ذره رسیدن کرا رسد
نظرات