
بیدل دهلوی
غزل شمارهٔ ۱۱۶
۱
چو تخم اشک بهکلفت سرشتهاند مرا
به ناامیدی جاوید گشتهاند مرا
۲
به فرصت نگه آخر است تحصیلم
برات رنگم و برگل نوشتهاند مرا
۳
طلسم حیرتم ویک نفس قرارم نیست
به آب آینهٔ دل سرشتهاند مرا
۴
کجا رومکه شوم ایمن زلب غماز
به عالم آدمیان هم فرشتهاند مرا
۵
چگونه تخم شرارم به ریشه دل بندد
همان به عالم پروازکشتهاند مرا
۶
فلک شکارکمندیست سرنگونی من
ندانم از خم زلفکه هشتهاند مرا
۷
تپیدن نفسم، تارکسوت شوقم
که در هوای تو بیتاب رشتهاند مرا
۸
ز آه بیاثرم داغ خامکاری خویش
به آتشیکه ندارم برشتهاند مرا
۹
چوچشم بسته معمای راحتم بیدل
به لغزش نی مژگان نوشتهاند مرا
نظرات
rezasafari