بیدل دهلوی

بیدل دهلوی

غزل شمارهٔ ۱۱۸۳

۱

صبحی‌ که‌ گلت به باغ باشد

گل در بغل چراغ باشد

۲

تمثال شریک حسن مپسند

گو آینه بی‌تو داغ باشد

۳

ای سایه نشان خویش‌ گم‌ کن

تا خورشیدت سراغ باشد

۴

آنسوی عدم دو گام واکش

گرآرزوی فراغ باشد

۵

مردیم به حسرت دل جمع

این غنچه‌گل چه باغ باشد

۶

گویند بهشت جای خوبی‌ست

آنجا هم اگر دماغ باشد

۷

بیدل به امید وصل شادیم

گو طوطی بخت زاغ باشد

تصاویر و صوت

نظرات