بیدل دهلوی

بیدل دهلوی

غزل شمارهٔ ۱۲۳۳

۱

آگاهی دل انجمن اختلاف شد

عکسش فروگرفت چو آیینه صاف شد

۲

کام و زبان به سرمه‌اش از خاک پرکند

گویاییی‌که تشنهٔ لاف وگزاف شد

۳

بر چینی‌ات مناز که خاقان به آن غرور

چندی به سر نیامده مویینه‌باف شد

۴

میل غذاست مرکز بنیاد زندگی

پیچید معده بر هوس جوع و ناف شد

۵

مستغنی‌ام ز دیر و حرم کرد بیخودی

برگرد خویش گردش رنگم طواف شد

۶

آخر به ناله دعوی طاقت نرفت پیش

لب بستنم به عجز دوام اعتراف شد

۷

پیری‌گره ز رشتهٔ جان سختی‌ام ‌گشود

قد خمیده تیشیهٔ خاراشکاف شد

۸

مردان به شرم جوهر غیرت نهفته‌اند

تیغ از حجاب زنگ مقیم غلاف شد

۹

فهمیده نِه قدم که‌کمالات راستی

ننگ هزار جاده ز یک انحراف شد

۱۰

با خامشی بساز که خواهد گشاد لب

میدان هم‌کشیدن اهل مصاف شد

۱۱

بیدل به چارسوی برودت رواج دهر

گردکساد، جنس وفا را لحاف شد

تصاویر و صوت

دیوان بیدل دهلوی به تصحیح اکبر بهداروند انتشارات نگاه ۱۳۸۰ - تصویر ۴۳۱

نظرات