بیدل دهلوی

بیدل دهلوی

غزل شمارهٔ ۱۲۳۴

۱

به‌ کدام فرصت ازین چمن هوس از فضولی اثر کشد

شبیخون به عمر خضر زنم‌که نفس شراب سحر کشد

۲

نشد آن که از دل گرم کس به تسلیی کشدم هوس

بتپم درآینه چون نفس‌که زجوهرم ته پر می‌کشد

۳

نگرفت گرد نُه آسمان سر راه هرزه‌خرامی‌ام

مگرم تأمل نقش پا مژه‌ای به پیش نظر کشد

۴

دل آرمیده به خون مکش زتلاش منصب و عزتی

که فلک به رشتهٔ‌گوهرت بکشد زحلقت اگرکشد

۵

ز لب فصیح وفا بیان به حدیث‌کین ندهی زبان

ستم است حنظل اگر کشی به ترازوبی ‌که شکر کشد

۶

نپسندی ای فلک آنقدر خلل طبیعت وحشتم

که چو موجم آبله‌های پا غم انفعال‌گهرکشد

۷

زکمال طینت منفعل به چه رنگ عرض اثر دهم

مگر از حیا عرقی کنم که مرا ز پرده به در کشد

۸

به حدیقه‌ای که شهید او کشد انتظار مراد دل

چو سحر نفس دمد از کفن که شکوفه‌ای به ثمر کشد

۹

به سجود درگهش ای عرق تو ز بی‌نمی منما تری

که مباد سعی جبین من به فشار دامن تر کشد

۱۰

نظری چو دانه دربن چمن به خیال ریشه شکسته‌ام

بنشینم آنهمه در رهت که قدم ز آبله سرکشد

۱۱

سروبرگ همت میکشی ز دماغ بیدل ما طلب

که چو شمع ازهمه عضو خود قدح آفریند و درکشد

تصاویر و صوت

دیوان بیدل دهلوی به تصحیح اکبر بهداروند انتشارات نگاه ۱۳۸۰ - تصویر ۴۸۴

نظرات

user_image
اشرف
۱۳۹۶/۰۵/۱۶ - ۰۳:۰۳:۰۸
باسلاملطفا در مصرع چهارم " می" را از ردیف حذف کنید