بیدل دهلوی

بیدل دهلوی

غزل شمارهٔ ۱۲۴۵

۱

رفته‌رفته این بزرگی‌ها به بازی می‌کشد

ریش زاهد هر طرف آخر درازی می‌کشد

۲

اندس تا از حساب آنسوگذشتی رفته‌ای

دل نفس در کارگاه شیشه‌سازی می‌کشد

۳

نی شرابی دارد این محفل نه دور ساغری

مست تا مخمور یکسر خودگدازی می‌کشد

۴

خلق درکار است تا پیش افتد از دست امل

وهم میدانها به ذوق هرزه تازی می‌کشد

۵

میهمان عبرتی زین ‌گرد خوان غافل مباش

آب و نان اینجا به بولی و به رازی می‌کشد

۶

تا نفس باقست با آلایش افتادست ‌کار

دیده تا دل زحمت رخت نمازی می‌کشد

۷

شمع را دیدیم روشن شد رموز انجمن

هر سر اینجا آفت ‌گردون ‌فرازی می‌کشد

۸

پاس آب رو غنیمت دان‌ که‌ گل هم در چمن

ازکم‌آبی خجلت رنگ پیازی می‌کشد

۹

صورت آفاق اگر آشفته دیدی دم مزن

بیدل این تصویر کلک بی‌نیازی می‌کشد

تصاویر و صوت

نظرات

user_image
حمید زارعیِ مرودشت
۱۳۹۵/۱۱/۱۶ - ۱۶:۵۵:۲۹
.مصرعِ دوم:.ریشِ زاهد هر طرف آخر درازی می‌کشد