بیدل دهلوی

بیدل دهلوی

غزل شمارهٔ ۱۲۵۶

۱

عید است غبار سر راه تو توان شد

قربانی قربان نگاه تو توان شد

۲

امید شهید دم شمشیر غروری‌ست

بسمل ز خم طرف ‌کلاه تو توان شد

۳

باید همه تن دل شد و آشفت و جنون‌کرد

تا محرم‌ گیسوی سیاه تو توان شد

۴

تسلیم ز آفات جهان باک ندارد

در جیب خودم محو پناه تو توان شد

۵

ای خاک خرامت گل فردوس‌ به دامن

کو بخت ‌که پامال گیاه تو توان شد

۶

سهل است شفاعتگری جرم دو عالم

گر قابل یک ذره ‌گناه تو توان شد

۷

بیدل دل ما طاقت آیات ندارد

تاکی هدف ناوک آه تو توان شد

تصاویر و صوت

دیوان بیدل دهلوی به تصحیح اکبر بهداروند انتشارات نگاه ۱۳۸۰ - تصویر ۶۴۸

نظرات

user_image
امیر
۱۳۹۹/۰۵/۱۰ - ۰۱:۲۸:۳۵
جَیب: گریبان. یعنی وقتی سر در گریبان میکنم گویا در پناه تو محو میشوم.خاک خَرامت: خاک ناز و زیبا و عشوه گرت. یعنی وقتی راه میروی خاکی که از راه رفتنت بر میخیزد چقدر عشوه و ناز و دلبری دارد. این خاکی که بر میخیزد را میتوانم مانند گلهای بهشتی در دامن خود جمع کنم. ای کاش خوش بخت و اقبال بودم و زیر پای گیاهی که از راه رفتنت جان میگرفت و سر بر میآورد قرار میگرفتم و له میشدم. قابل یک ذره گناه تو: یعنی گناه من یک ذره دوست داشتن تو و گرفتار تو شدن است. یعنی اگر کسی گناهش این باشد که یک ذره گرفتار تو و دوست داشتن تو باشد تمام جرم و گناه دو عالم را هم داشته باشد به راحتی شفاعت میشود. ناوک: تیر. یعنی تا کی آه کشیدن برای تو مثل تیری بر جان من بنشیند.