
بیدل دهلوی
غزل شمارهٔ ۱۲۵۶
۱
عید است غبار سر راه تو توان شد
قربانی قربان نگاه تو توان شد
۲
امید شهید دم شمشیر غروریست
بسمل ز خم طرف کلاه تو توان شد
۳
باید همه تن دل شد و آشفت و جنونکرد
تا محرم گیسوی سیاه تو توان شد
۴
تسلیم ز آفات جهان باک ندارد
در جیب خودم محو پناه تو توان شد
۵
ای خاک خرامت گل فردوس به دامن
کو بخت که پامال گیاه تو توان شد
۶
سهل است شفاعتگری جرم دو عالم
گر قابل یک ذره گناه تو توان شد
۷
بیدل دل ما طاقت آیات ندارد
تاکی هدف ناوک آه تو توان شد
تصاویر و صوت

نظرات
امیر