بیدل دهلوی

بیدل دهلوی

غزل شمارهٔ ۱۲۶۰

۱

چون شفق از رنگ خونم هیچکس‌گلچین نشد

ناخنی هم زین حنای بی‌نمک رنگین نشد

۲

از ازل مغز سر من پنبهٔ‌گوش من است

بهر خواب غفلتم دردسر بالین نشد

۳

در محیطی‌کاستقامت صید دام موج بود

گوهر بی‌طاقت ما محرم تمکین نشد

۴

بی‌لبت از آب حیوان خضر خونها می‌خورد

تا چرا از خاکساران خط مشکین نشد

۵

ناز هستی در تماشاخانهٔ دل عیب نیست

کیست در سیر بهار آیینهٔ خودبین نشد

۶

بی‌جگر خوردن‌، بهار طرز نتوان تازه‌کرد

غوطه تا در خون نزد فطرت‌، سخن رنگین نشد

۷

چشم زخمم تا به روی تیغ او واکرده‌اند

از روانی موج خون را چون نگه تسکین نشد

۸

بسکه ما را عافیت آیینه‌دار آفت است

آشیان هم جز فشار پنجهٔ شاهین نشد

۹

داغم از وارستگیهای دعای بی‌اثر

کز فسون مدعا زحمتکش آمین نشد

۱۰

عاقل از وضع ضلالت آگهی از کف نداد

بی‌خبر ازکفر هم بگذشت و اهل دین نشد

۱۱

همت وارستگان وامانده اسباب نیست

ز اختلاط سنگ‌، پرواز شرر سنگین نشد

۱۲

هرقدر بیدل دماغ سعی راحت سوختیم

همچو آتش جز همان خاکسترم بالین نشد

تصاویر و صوت

دیوان بیدل دهلوی به تصحیح اکبر بهداروند انتشارات نگاه ۱۳۸۰ - تصویر ۵۳۵

نظرات