
بیدل دهلوی
غزل شمارهٔ ۱۲۶۶
۱
کسی که نیک و بد هوشیار و مست بپوشد
خدا عیوب وی از چشم هر که هست بپوشد
۲
به دستگاه نشاید وبال بخل کشیدن
حذر کنید از آن آستین که دست بپوشد
۳
بهار رنگ تماشاست الوداع تعلّق
غبار نیست که چشمت دمی که جست بپوشد
۴
تلاش موج جنون است نارسیده به گوهر
عیوب آبلهپایان همین نشست بپوشد
۵
کمال پر نگشاید به کارگاه دنائت
هوا بلندی خود در زمین پست بپوشد
۶
ترحمی است به نخجیر اگر کمانکش ما را
سزد که چشم به وقت گشاد شست بپوشد
۷
حیا به ضبط نگه مانع خیال نگردد
گمان مبر ره شوق آنکه چشم بست بپوشد
۸
ز وهم جاه چه موهاست در دماغ تعیّن
غرور چینی این انجمن شکست بپوشد
۹
گل بهشت شود غنچه بهر بوس دهانت
لب تو زاهد اگر عیب میپرست بپوشد
۱۰
به طعن بیدل دیوانه سربرهنه نیایی
مباد کفش ز پا برکند به دست بپوشد
تصاویر و صوت

نظرات