بیدل دهلوی

بیدل دهلوی

غزل شمارهٔ ۱۲۷۷

۱

دل باز به جوش یارب آمد

شب‌ رفت و سحرنشد شب‌ آمد

۲

اشک از مژه بسکه بی‌اثر پخت

رحمم به زوال‌ کوکب آمد

۳

بی‌ روی تو یاد خلد کردم

مرگی به عیادت تب آمد

۴

شرمندهٔ رسم انتظارم

جانی‌ که نبود بر لب آمد

۵

مستان خبریست در خط جام

قاصد ز دیار مشرب آمد

۶

وضع عقلای عصر دیدم

دیوانهٔ ما مؤدب آمد

۷

از اهل دول حیا مجویید

اخلاق کجاست‌، منصب آمد

۸

از رفتن آبرو خبر گیر

هرجا اظهار مطلب آمد

۹

گفتم چو سخن‌، رسم‌ به‌ گوشی

هرگام به پیش من لب آمد

۱۰

راجت در کسب نیستی بود

از هر عمل این مجرب آمد

۱۱

بیدل نشدم دچار تحقیق

آیینه به دست من شب آمد

تصاویر و صوت

نظرات

user_image
ناشناس
۱۳۹۴/۰۸/۰۱ - ۰۱:۰۷:۴۴
شرمنده رسم انتظارم جانی که نبود بر لب آمد
user_image
نگهت الله
۱۳۹۹/۰۹/۲۲ - ۰۲:۱۷:۴۳
به عوض راجت باید حاجت نوشته گردد
user_image
قمر مصلح بدخشانی
۱۴۰۱/۰۶/۱۷ - ۱۹:۴۸:۲۴
در مصرع اول بیت دوم  به جای پخت، ریخت باید نوشت، پخت در اینجا معنایی ندارد و ریخت با مصرع اول و در مصرع دوم بیت با نزول مطابقت و همخوانی دارد، ق. مصلح بدخشانی
user_image
قمر مصلح بدخشانی
۱۴۰۱/۰۶/۱۷ - ۱۹:۵۴:۴۹
منظورم زوال بود، اشتباهی نزول نوشته شده، به امید اغماض