بیدل دهلوی

بیدل دهلوی

غزل شمارهٔ ۱۲۸۶

۱

ز تخمت چه نشو و نما می‌دمد

که چون آبله زیرپا می‌دمد

۲

عرق در دم حاجت از روی مرد

اگر شرم دارد چرا می‌دمد

۳

به حسرت نگاهی ‌که این جلوه‌ها

ز مژگان رو بر قفا می‌دمد

۴

وجود از عدم آنقدر دور نیست

نگاه اندکی نارسا می‌دمد

۵

نصیب سحر قحط شبنم مباد

نفس بی‌عرق بی‌حیا می‌دمد

۶

فسونی ‌که تا حشر خواب آورد

به‌گوشم نی بوریا می‌دمد

۷

به ترک طلب ربشه دارد قبول

بروگر بکاری بسیا می‌دمد

۸

ز خود باید ای ناله برخاستن

کزین نیستان یک عصا می‌دمد

۹

معمای اسم فناییم و بس

همین نفس مطلق ز ما می‌دمد

۱۰

به رنگ چنار از بهار امید

بس است اینکه دست دعا می‌دمد

۱۱

ز بی‌اتفاقی چو مینا و جام

سر و ‌گردن از هم جدا می‌دمد

۱۲

به عقبا است موقوف مزد عمل

کجا کاشتند از کجا می‌دمد

۱۳

دو روزی بچینید گلهای ناز

ز باغی‌ که ما و شما می‌دمد

۱۴

سرت بیدل از وهم و ظن عالمی‌ست

ازین بام چندین هوا می‌دمد

تصاویر و صوت

دیوان بیدل دهلوی به تصحیح اکبر بهداروند انتشارات نگاه ۱۳۸۰ - تصویر ۵۹۹

نظرات