
بیدل دهلوی
غزل شمارهٔ ۱۳۰۹
۱
گر نالهٔ من پرتو اندیشه دواند
توفان قیامت به فلک ریشه دواند
۲
شوق تو به سامان خراش دل عشاق
ناخن چه خیال است مگر تیشه دواند
۳
دور از مژه اشک است و همان بیسر و پایی
غربت همه کس را به چنین بیشه دواند
۴
شوریست در این بزم کز افسون شکستن
چندان که پری بال کشد شیشه دواند
۵
صد کوچه خیالست غبار نفس اینجا
تا سیر گریبان به چه اندیشه دواند
۶
مجنون تو راگر همه تنبند خموشیست
چون نی هوس ناله به صد بیشه دواند
۷
وقت استکه چون غنچه به افسون خموشی
در نالهٔ بلبل نفسم ریشه دواند
۸
سعی امل از قد دوتا چاره ندارد
بیدل به رهکوهکنی تیشه دواند
نظرات