بیدل دهلوی

بیدل دهلوی

غزل شمارهٔ ۱۳۱

۱

به عجزی‌که داری قوی‌کن میان را

به حکمت نگردانده‌اند آسمان را

۲

روان باش همدوش بی‌اختیاری

بلدگیر رفتار ریگ روان را

۳

نفس‌گر همه موج‌گوهر برآید

ز دست‌گسستن نگیرد عنان را

۴

درین انجمن ناکسی قدر دارد

زکسب ادب صدرکن آستان را

۵

به عرض هنر لب‌گشودن نشاید

ز چیدن میاشوب جنس دکان را

۶

چه دام است دنیا، چه نام است عقبا

تو معماری این خانه‌های گمان را

۷

کسی بار دنیا نبرده‌ست بر سر

ز تسلیم بوسی‌ست سنگ‌گران را

۸

به وهم تعین رمید ازتو راحت

ز پرواز پر داده‌ای آشیان را

۹

به معرج دولت مکش رنج باطل

کجیهاست در هر قدم نردبان را

۱۰

تنک مایهٔ فقر دارد سعادت

هماگیر بی‌مغزی استخوان را

۱۱

ز لفظ آشنا شو به مضمون نازک

کمر حلقه‌کرده‌ست موی میان را

۱۲

حسابیست در اتفاق دو همدم

عددهاست واحد زبان و دهان را

۱۳

ز خودداری ماست محرومی ما

برون رانده خشکی ز دریا کران را

۱۴

تمیزی نشد محو این نرگسستان

ندیدن گشوده‌ست چشم جهان را

۱۵

سر وکار دنیا عیان است بیدل

مکرر مکن منفعل‌، امتحان را

تصاویر و صوت

عندلیب :

نظرات

user_image
علی
۱۳۹۶/۰۵/۲۹ - ۰۹:۱۵:۴۰
سلاموزن شعر را اشتباه ارزیابی کرده اید.وزن درست این است:فعولن فعولن فعولن فعولن
user_image
حبیب حصیر
۱۳۹۶/۰۶/۱۵ - ۰۲:۱۴:۱۹
در مصرع اول بعجزی درست نیست ( به عزمی ) درست است. بعد از عزم میان بسته میشود.در بیت نهم معراج درج شود. الف معراج از تایپ مانده.در مصرع اخیر (منفعل، امتحان) درست نیست. این اصطلاح ترکیبی است از دو کلمه و باید بدون کامه یا ویر گل نوشته شود به سکون ل (منفعل امتحان). ممنون