بیدل دهلوی

بیدل دهلوی

غزل شمارهٔ ۱۳۱۳

۱

چون برگ گل ز بس پر و بالم شکسته‌اند

مکتوب وحشتم به پر رنگ بسته‌اند

۲

پروانه مشربان به یک انداز سوختن

از صد هزار زحمت پر‌واز رسته‌اند

۳

فرصت‌کفیل وحشت‌ کس نیست زپن چمن

گلها بس است دامن رنگی شکسته‌اند

۴

تمثال من در آینه پیدا نمی‌شود

در پرده خیال توام نقش بسته‌اند

۵

افسردگی به سوختگانت چه می‌کند

اینجا سپندها همه با ناله جسته‌اند

۶

عالم تمام خون شد و از چشم ما چکید

خوبان هنوز منکر دلهای خسته‌اند

۷

آن بیخودان که ضبط نفس کرده‌اند ساز

آسوده‌تر ز آواز تارگسسته‌اند

۸

آزادگان به‌ گوشهٔ دامن فشاندنی

چون دشت در غبار دو عالم نشسته‌اند

۹

سر برمکش ز جیب‌که‌گلهای این چمن

از شوق غنچگی همه محتاج دسته‌اند

۱۰

ما راهمان به خاک ره عجز واگذار

واماندگان در آبله دامن شکسته‌اند

۱۱

بیدل ز تنگنای جهانت ملال نیست

پرواز ناله را به قفس ره نبسته‌اند

تصاویر و صوت

نظرات

user_image
Alipur
۱۳۹۵/۰۲/۱۵ - ۰۳:۰۹:۰۹
اصل مصرعآسوده تر زنغمهٔ تار گسسته اند