
بیدل دهلوی
غزل شمارهٔ ۱۳۲۶
۱
اینکه در دیر غمت ذم شرد پیدا کردهاند
دل نداری ورنه دل از درد پیدا کردهاند
۲
هچکس از اختراع این بساط آگاه نیست
رنگ میبازیم و یاران نرد پیدا کردهاند
۳
گم شدست آتار همتها بهگرد جستوجو
تا در این صحرا سراغ مرد پیدا کردهاند
۴
منکر بیدست و پایی های معذوران مباش
عاجزان کاری که نتوان کرد پیدا کردهاند
۵
بردهاند از موج گوهر پیچوتاب اشتراک
مصرع ما را ز تضمین فرد پیدا کردهاند
۶
ماجرای خامشان نشنیده میباید شنید
بیزبانی را نفسپرورد پیدا کردهاند
۷
چون نگاه چشم آهو عمر در وحشت گذشت
خانه را ایجا بیابانگرد پیدا کردهاند
۸
یاد ما کن گر به سیر نرگسستانت سریست
رنگ بیماران جشمت زرد پیداکردهاند
۹
میدهندم دل به هر آیین که میآیند پیش
نازنینان طرفه رهآورد پیدا کردهاند
۱۰
زان بهارم مژدهٔ بوی خرامی میرسد
رنگ های رفته بیدل گرد پیدا کردهاند
نظرات