
بیدل دهلوی
غزل شمارهٔ ۱۳۲۸
۱
فرصت انشایان هستی گر تکلف کردهاند
سکته مقداری در این مصرع توقف کردهاند
۲
از مآل زندگی جمعی که دارند آگهی
کارهای عالم از دست تأسف کردهاند
۳
هستی و امید جمعیت جنون وهم کیست
عافیت دارد چراغی کز نفس پف کردهاند
۴
در مزاج خلق بیکاری هوس میپرورد
غافلان نام فضولی را تصوف کردهاند
۵
گشتهاند آنهاکه در هنگامهٔ اغراض پیر
موسفیدی را به روی زندگی تف کردهاند
۶
در حقیقت اتحاد کفر و ایمان ثابت است
اندکی از بدگمانیها، تخلف کردهاند
۷
حسن یکتا کارگاه شوخی تمثال نیست
اینقدر آیینهپردازان تصرف کردهاند
۸
بیدل از خوبان همین آیین استغنا خوش است
بر حیا ظلم است اگر با کس تلطف کردهاند
تصاویر و صوت

نظرات