بیدل دهلوی

بیدل دهلوی

غزل شمارهٔ ۱۳۵۰

۱

چشم چون آیینه برنیرنگ عرض نازبند

ساغر بزم تحیر شو لب از آواز بند

۲

موج آب‌ گوهر از ننگ تپیدن فارغ است

لاف عزلت می‌زنی بال و پر پرواز بند

۳

غنچه دیوان در بغل از سر به زانو بستن است

ای بهار فکر مضمونی به ابن انداز بند

۴

خارج آهنگ بساط‌ کفر و ایمانت ‌که‌ کرد

بی‌تکلف خویش را چون نغمه برهرسازبند

۵

خرده‌گیران ‌تیغ‌برکف پیش‌ و پس استاده‌اند

یک‌نفس چون‌شمع خامش‌شو زبان‌گاز بند

۶

برطلسم غنچه تمهید شکفتن آفت است

عقده‌ای از دل اگر واکرده باشی باز بند

۷

نام هم معراج شوخیهاست پرواز ترا

همچو عنقا آشیان در عالم آواز بند

۸

بی‌نیازی از خم و پیچ تعلق رستن است

از سر خود هرچه واگردی به دوش ناز بند

۹

موج از بی‌طاقتیها کرد ایجاد حباب

بسمل ما را تپش زد بر پر پرواز بند

۱۰

وصل حق بیدل نظر بربستن است از ماسوا

قرب‌شه خواهی ز عالم‌چشم چون شهباز بند

تصاویر و صوت

نظرات