بیدل دهلوی

بیدل دهلوی

غزل شمارهٔ ۱۳۵۸

۱

رنگ اطوار ادب‌سنجان به قانون ریختند

مصرع موج ‌گهر از سکئه موزون ریختند

۲

کس به نیرنگ تبسمهای خوبان پی نبرد

کز دم ‌تیغ حیا خون چه مضمون ریختند

۳

بی‌نیازیهای خوبان میل قتل کس نداشت

خشکسالی بر حنا زد کز هوس خون ریختند

۴

آبرو چندان درین ایام شد داغِ‌تری

کز خجالت ابرها باران به جیحون ریختند

۵

خرمی در شش جهت فرش است از رنگ بهار

اینقدر خون از دم تیغ ‌که ‌گلگون ریختند

۶

شغل اسباب تعلق عالمی را تنگ داشت

دست بر هم سوده گردی‌ کرد هامون ریختند

۷

تا قیامت رنج خست می‌کشد نام لئیم

زر به هرجا شد گران بر دوش قارون ریختند

۸

تا شکست اعتبار خود سران روشن شود

گرد چینی خانه‌ها از موی مجنون ریختند

۹

تا بنای فتنهٔ بی‌پا و سر گیرد ثبات

خاک ما بر باد می‌دادند گردون ریختند

۱۰

با چکیدن‌، خون منصور مرا رنگی نبود

جرعه‌ای در ساغر سرشار افزون ریختند

۱۱

عشق غیر از عرض رسوایی ز ما چیزی نخواست

راز این نه پرده ما بودیم بیرون ریختند

۱۲

گوهری در قلزم اسرار می‌بستند نقش

نقطه‌ای سر زد ز کلک بیدل اکنون ریختند

تصاویر و صوت

نظرات