بیدل دهلوی

بیدل دهلوی

غزل شمارهٔ ۱۳۶۴

۱

محفل هستی به تحریک دلی آراستند

دانه‌ای در شوخی آمد حاصلی آراستند

۲

ذره تا خورشید بال‌افشان‌انداز فناست

عرصهٔ امکان ز رقص بسملی آراستند

۳

عقدهٔ‌ کار دو عالم دستگاه هوش بود

بیخودان آسانی از هر مشکلی آراستند

۴

دل غبار آورد و چشمی‌ گشت با نم آشنا

غافلان هنگامهٔ آب وگلی آراستند

۵

کعبه و بتخانه نقش مرکز تحقیق نیست

هرکجاگم‌گشت ره سرمنزلی آراستند

۶

قلزم دل را کناری در نظر پیدا نبود

گرد حیرت جلوه‌گرشد ساحلی آراستند

۷

ساده بود آیینهٔ امکان ز تمثال دویی

مشق حق‌ کردند و فرد باطلی آراستند

۸

بی‌نیازبها به توفان عرق داد احتیاج

کز نم خجلت جبین سایلی آراستند

۹

چون جرس از بسکه پیش‌آهنگ ساز وحشتیم

گرد ما برخاست هرجا محملی آراستند

۱۰

دست هر امید محکم داشت دامان دلی

یاس تا بیکس نباشد بیدلی آراستند

تصاویر و صوت

نظرات