بیدل دهلوی

بیدل دهلوی

غزل شمارهٔ ۱۳۹۷

۱

از چه دعوی شمعها گردن به بالا می‌کشند

بر هوا حیف است چشمی کز ته پا می‌کشند

۲

شبهه نتوان‌کرد رفع ازکارگاه عمر و وزید

روزگاری شد که از ما نام ما وامی‌کشند

۳

معنی ما بی‌عبارت لفظ ما بی‌امتیاز

بوی ‌گل نقشی ز ما پنهان و پیدا می‌کشند

۴

می‌پرستان از خمار آگاه باید زیستن

انتقام عشرت امروز ، فردا می‌کشند

۵

رحم بر قارون‌سرشتان کن که از افسون حرص

این خران زیر زمین هم بار دنیا می‌کشند

۶

چون تعلق‌رفت دیگر ذوق آزادی‌ کجاست

خار پا با شوخی رفتار یکجا می‌کشند

۷

قانعان ساحل بی‌دست‌پاییهای عجز

دام ماهی‌ گر کشند از آب دربا می‌کشند

۸

بس که وقف مشرب اهل قناعت سرخوشی‌ست

گر همه خمیازهٔ باشد جام صهبا می‌کشند

۹

خواهد آخر بی‌نفس‌گشتن به عریانی‌کشید

مدتی شد رشته از پیراهن ما می‌کشند

۱۰

گوش مستان آشنای حرف و صوت غیر نیست

کوه ‌گر نالد همان قلقل ز مینا می‌کشند

۱۱

تشنهٔ وصلم به آن حسرت‌ که نقاشان صنع

گر کشند از پرده تصویرم زبانها می کشند

۱۲

ما عبث بیدل به قید بام و در افسرده‌ایم

خانمانها نیز رخت خود به صحرا می‌کشند

تصاویر و صوت

نظرات