بیدل دهلوی

بیدل دهلوی

غزل شمارهٔ ۱۳۹۹

۱

مبصّران حقیقت‌ که سر به سر هوشند

به رنگ چشمهٔ آیینه فارغ از جوشند

۲

نی‌اند چون صدف از شور این محیط آگاه

ز مغز خشک کسانی‌ که پنبه در گوشند

۳

علاج حیرت ما کن که رنگ‌باختگان

شکست خاطر آیینه خانهٔ هوشند

۴

زبان بیخودی رنگ کیست دریابد

شکستگان همه تن ناله‌های خاموشند

۵

مرا معاینه شد ز اختلاط قمری و سرو

که خاکساری و آزادگی هم‌آغوشند

۶

ملایمت نشود جمع با درشتی طبع

که عکس و آینه با یکدگر نمی‌جوشند

۷

به صبح عیش مباش ایمن از سیه‌روزی

مدام سایه و مهتاب دوش بر دوشند

۸

ز شوخ‌چشمی خویشند غافلان محجوب

برهنه است دو عالم اگر نظر پوشند

۹

تو هر شکست‌ که خواهی حوالهٔ ما کن

حباب و موج سراپا خمیدن دوشند

۱۰

کجا رسیم به یاد خرام او بیدل

که عاجزان همه چون نقش پا فراموشند

تصاویر و صوت

نظرات