
بیدل دهلوی
غزل شمارهٔ ۱۴۲۶
۱
بادهٔ تحقیق را ظرف هوس تنگی کند
در بر آتش لباس خار و خس تنگی کند
۲
درد را جولانگهی چون سینهٔ عشاق نیست
بر فغان مشکلکه آغوش جرس تنگیکند
۳
بر جنون میپیچم واز خویش بیرون میروم
گردباد شوق را تاکی نفس تنگیکند
۴
عیش رسوایی به کارم کوچه گردان وفاست
ایخوشآن وضعیکزو خلقعسس تنگیکند
۵
در خیال راحت از فیض تپیدن غافلیم
آشیان ای کاش بر ما چون قفس تنگی کند
۶
همچو آن سوزنکه درماند ز تار نارسا
عمر رنگ سعی بازد چون نفس تنگی کند
۷
نه فلک در وسعتآباد دل دیوانهام
هست خلخالی که در پای مگس تنگی کند
۸
غنچه بر یک مشت زر صد رنگ خست چیده است
اینقدر یارب مبادا دست کس تنگی کند
۹
شکوه مردم ز گردون بیدل از کم وسعتیست
ناله در پرواز آید چون قفس تنگیکند
نظرات