
بیدل دهلوی
غزل شمارهٔ ۱۴۲۷
۱
مشرب عشاق بر وضع هوس تنگیکند
عالم عنقا به پرواز مگس تنگی کند
۲
واصل مقصد ز خاموشی ندارد چارهای
چون به منزل آمد آواز جرس تنگی کند
۳
سیری از شوخی ندارد طفل آتشخوی من
اشک را کی در دویدنها نفس تنگی کند
۴
انتظار بیخودی ما را جنون پیمانه کرد
خلق مستان از شراب دیررس تنگی کند
۵
بویگل در رنگ دزدد بال پرواز نفس
باغ امکان بیتو از آهم ز بس تنگیکند
۶
دیده بی رویت ندارد طاقت تشویش غیر
آنچه بر گل واشود بر خار و خس تنگیکند
۷
بیدماغ دستگاه مشرب یکتاییام
خانهٔ آیینهٔ ما بر دو کس تنگی کند
۸
کیسهپردازان افلاس از فضولی فارغند
بیگشادی نیستگر دست هوس تنگیکند
۹
عالمی را الفت جسم از عدم دلگیر کرد
بر قفس پرورده بیرون قفس تنگی کند
۱۰
چون سحر بیدل من و هستی تعب پیراهنی
کز حیا بر خویش تا بالد نفس تنگی کند
نظرات