بیدل دهلوی

بیدل دهلوی

غزل شمارهٔ ۱۴۵۱

۱

اینکه طاقت‌ها جوانی می‌کند

ناتوانی‌، ناتوانی می‌کند

۲

گر همه خاک از زمین‌گردد بلند

بر سر ما آسمانی می‌کند

۳

بسکه فطرتها ضعیف‌ افتاده است

تکیه بر دنیای فانی می‌کند

۴

نیست‌کس اینجاکفیل هیچکس

زندگی روزی‌رسانی می‌کند

۵

عصمت از تشویش دنیا جستن است

نفس را این قحبه، زانی می‌کند

۶

در تب و تاب نفس پرواز نیست

سعی بسمل پرفشانی می‌کند

۷

قید هستی پاس ناموس دل است

بیضه‌داری آشیانی می‌کند

۸

از چه خجلت صفحه‌ام آتش زند

چون عرق داغم روانی می‌کند

۹

هرکه را دیدم درین عبرت‌سرا

بهر مردن زندگانی می‌کند

۱۰

بی دماغم‌، غیر دل زین انجمن

هرچه بردارم گرانی می‌کند

۱۱

آنقدر از خود به یادش رفته‌ام

کاین جهانم آنجهانی می‌کند

۱۲

هیچ می‌دانی که‌ام ای بی‌خبر

شاه ما را پاسبانی می‌کند

۱۳

کلک بیدل هرکجا دارد خرام

سکته هم ناز روانی می‌کند

تصاویر و صوت

دیوان بیدل دهلوی به تصحیح اکبر بهداروند انتشارات نگاه ۱۳۸۰ - تصویر ۴۶۳

نظرات

user_image
rezasafari
۱۳۹۸/۰۸/۱۸ - ۱۷:۱۱:۳۱
شاه ما را پاسبانی می کندروح جناب بیدل شاد باد
user_image
سید مصطفی سامع
۱۴۰۲/۱۲/۲۵ - ۱۴:۲۸:۳۸
باز در بیـــت علـــــــی امشب صفای دیگر استبر لـــــب زهرا و حیدر خنده‌ های خوشتر است سر زده در بوستـــان دین  گل رعـــــــنای عشقکز شمیم او فضای این جـــهان خوشبوتر است دل شـــده شیدای ایـن زیــــبا گل سبـــــز چمندیدنش  از گلــــستان  و صد چمن زیباتر است این همای دل ز شــادی پـــــر  زند  سوی حجازپر زند با صد نـــــوا شعرش به شأن شبر است آیــد از طــرف ســـما خیـل ملـــک سـوی زمین  غنچه لب ، شـادی کنان ختم رسل پیغمبراست جشـــــن ها بر پا بــــــود در نیـــــمه ماه صیام زاد روز مجــــــــتبی سبط رســـول اطهر است یوســــف  زیبــا جمـال حـضـــرت زهـرا حسـنصد چو یوسف در شگفت از گلعذار دلبر است خلق و خوی او حسن  گفتار و کردارش حسنآن یم جود وسخا مارا  امــام و رهبــــــر است اسم زیبایش حسن بگـــــــــــذاشت ذات کبریاپاک و اطهر از پلــــــــیدی،در کتاب داور است چلـــچراغ ماه رخـــــسارش بتـــــابد بر جهانما سوا از نور او پر نور گیــــــتی یکسر است  او کـــــریم عترت طــــاهـــــا بــود در هر زمان فیض او جاری بر عالم مثل حوض کوثر است خـــطه خلـد برین انــــدر بقیـــع دانی ز کیست بــی چــــــــراغ و قبــه قبردودمان حیدر است غیر مدح خانــدان، سامـــع مگو مــــــــدح دگر مدح آنها در غزل  بهـــتر ز شهد و شکر  است