بیدل دهلوی

بیدل دهلوی

غزل شمارهٔ ۱۴۵۲

۱

نظم امکانی‌کجا ضبط روانی می‌کند

کوه هم‌گر پا فشارد سکته‌خوانی می کند

۲

زبن من و ما چون شرارکاغذ آتش زده

اندکی دامن فشاندن گل‌فشانی می‌کند

۳

خلق از آغوش عدم نارسته می‌جوید فراغ

بی‌نشانی هم تلاش بی‌نشانی می‌کند

۴

ذوق خودداری ز ما جز پستی همت نخواست

خاک اگر تمکین نچیند آسمانی می‌کند

۵

این بلند و پست کز گرد نفس‌ گل‌ کرده است

تا کسی از خود برآید نردبانی می‌کند

۶

عجز پر بی‌پرده است اما درشتیهای طبع

مغز بی‌ناموس ما را استخوانی می‌کند

۷

از تعین چند مهمان فضولی زبستن

خاکساری بیش از اینت میزبانی می‌کند

۸

آسمان دوش خمی دارد که بارش عالم است

کار صد قدرت همین یک ناتوانی می‌کند

۹

بر دل ما کس ندارد یک تبسم التفات

زخم اگر می‌خندد اینجا مهربانی می‌کند

۱۰

در حدیث عشق تن زن از مقالات هوس

لکنت تقریر تفضیح معانی می‌کند

۱۱

زین همه اسباب‌ کز دنیا و عقبا چیده‌اند

هرچه برداربم غیر از دل گرانی می‌کند

۱۲

بیدل آخر مدعای شوق پروازست و بس

بی‌پر و بالی دو روزم آشیانی می‌کند

تصاویر و صوت

نظرات