بیدل دهلوی

بیدل دهلوی

غزل شمارهٔ ۱۴۶۶

۱

روشندلان چو آینه بر هرچه رو کنند

هم در طلسم خویش تماشای او کنند

۲

پاکی چو بحر موج زند از جبینشان

قومی که از گداز تمنا وضو کنند

۳

آزادگان نهال گلستان ناله‌اند

بر باد اگر روند نشاط نموکنند

۴

پروانه‌مشربان بساط وفا چو شمع

اجزای خویش را به گداز آبرو کنند

۵

ما را به زندگی ز محبت گزیر نیست

نتوان گذشت گر همه با درد خو کنند

۶

عنقاست در قلمرو امکان بقای عیش

تاکی بهار را قفس از رنگ و بو کنند

۷

جیب مرا به نیستی انباشت روزگار

چاکی‌ست صبح را که به هیچش رفو کنند

۸

این موجها که گردن دعوی کشیده‌اند

بحر حقیقتند اگر سر فروکنند

۹

ای غفلت آبروی طلب بیش از‌ این مریز

عالم تمام اوست‌که را جستجوکنند

۱۰

بیدل به این طراوت اگر باشد انفعال

باید جهانیان ز جبینم وضو کنند

تصاویر و صوت

نظرات

user_image
کایسا
۱۴۰۲/۰۷/۰۶ - ۰۶:۵۶:۲۶
در شعر بیدل کلماتی مانند «طلسم» یعنی «نمود چیزی»در شعر بیدل نباید دقیقا به معنی همان کلمه توجه کرد. پس طلسم یعنی «جلوه‌گر چیزی»در بیت نمود ذره، طلسم حضور خورشید استکه گفته است فراموش کرده‌ای ما را یعنی «نمود ذره جلوه‌گر حضور خورشید است» در همین شعر می‌گوید: روشندلان چو آینه بر هر چه رو کنندهم در طلسم خویش تماشای او کنند در این‌جا طلسم به معنی «وجود خویش» و «هستی خویش» است. یعنی روشندلان چون به آینه نگاه کنند، هستی خودشان را می‌بینند، یعنی به خودت نگاه می‌کنی اما معشوق را می‌بینی، یک جور بیان وحدت‌الوجودی هم هست.
user_image
کایسا
۱۴۰۲/۰۷/۰۶ - ۰۷:۲۹:۴۴
پروانه‌مشربان بساط وفا چو شمعاجزای خویش را به گداز آبرو کنند شمع: بیدل بسیاری مواقع شمع را با وفا نسبت می‌دهد: مثلا چو شمع از گردنم حق وفا ساقط نمی‌گردددر آتش هم عرق دارم، خجالت‌‌‌پرور عشقم قطرات شمع را در هنگام سوختن به عرق خجالت تشبیه کرده و می‌گه: با اینکه مثل شمع در آتش عشق می‌سوزم اما خجالت می‌کشم که هنوز حق وفا را ادا نکرده‌ام. این موتیف نسبت دادن «وفا» به شمع در شعر حافظ هم مشاهده می‌شود: «در وفای عشق تو مشهور خوبانم چو شمعشب‌نشین کوی سربازان و رندانم چو شمع»