
بیدل دهلوی
غزل شمارهٔ ۱۴۶۹
۱
هرکه انجام غرور من و ما میبیند
بر فلک نیز همان در ته پا میبیند
۲
ششجهت آینهٔ عرض صواب است اما
چشمت از کور دلی سهو خطا میبیند
۳
چشم بر حلقهٔ دروازهٔ رحمت دارد
خویش را هرکه به تسلیم دوتا میبیند
۴
نکنی جرأت کاری که نباید کردن
گر شوی اینقدر آگه که خدا میبیند
۵
زندگانی چه و آسودگی عمر کدام
صبح ما عرض غباری به هوا میبیند
۶
شمعوار آینهٔ راستی از دست مده
کور هم پیش و پس خود به عصا میبیند
۷
جای رحم است گر آزاده مقید گردد
آب در کسوت آیینه چها میبیند
۸
بلبل ما چهکندگر نشود محو خروش
از رگ گل همه محراب دعا میبیند
۹
به که ما نیز چو شبنم عرقی آب شویم
کان گلستان حیا جانب ما میبیند
۱۰
همه ماضی ست کجا حال و کدام استقبال
دیده هر سو نگرد رو به قفا میبیند
۱۱
بسکه کاهیدهام از درد تمنا بیدل
موی دارد به نظر هرکه مرا میبیند
تصاویر و صوت

نظرات