
بیدل دهلوی
غزل شمارهٔ ۱۴۷۹
۱
نیرنگ امل گل بقا بود
امید بهار مدعا بود
۲
کس محرم اعتبار ما نیست
آیینهٔ ما خیال ما بود
۳
حیرت همه جا ترانهسوزست
آیینه وعکسیک نوا بود
۴
شادم که شهید بیکسم را
خندیدن زخم خونبها بود
۵
خونی که نریختم به پایت
پامال تحیر حنا بود
۶
آن رنگ که آشکار جستیم
در پردهٔ غنچهٔ حیا بود
۷
دل نیز نشد دلیل تحقیق
آیینه به عکس آشنا بود
۸
گر محرم جلوهات نگشتیم
جرم نگه ضعیف ما بود
۹
فریاد که سعی بسمل ما
چون کوشش موج نارسا بود
۱۰
گلریزی اشک، بوی خون داشت
این سبحه ز خاککربلا بود
۱۱
بر حرف هوس بیان هستی
دخلیکه نداشتم بجا بود
۱۲
بیدل ز سر مراد دنیا
برخاست کسی که بیعصا بود
تصاویر و صوت

نظرات
معارف