بیدل دهلوی

بیدل دهلوی

غزل شمارهٔ ۱۵۲۵

۱

بعد ازینت سبزه خط در سیاهی می‌رود

ای ز خود غافل زمان خوش نگاهی می‌رود

۲

می‌شود سرسبزی این باغ پامال خزان

خوشدلی‌هایت به گرد رنگ کاهی می‌رود

۳

با قد خم‌گشته فکر صید عشرت ابلهی‌ست

همچو موج از چنگ این قلاب ماهی می‌رود

۴

چاره دشوار است در تسخیر وحشت‌پیشگان

نکهت گل هر طرف گردید راهی می‌رود

۵

جان به پیش چشم بیباکت ندارد قیمتی

رایگان این گوهر از دست سپاهی می‌رود

۶

سرخوش پیمانهٔ ناز محیط جلوه‌ایم

موج ما از خود به دوش‌کج‌کلاهی می‌رود

۷

نیست صابون کدورتهای دل غیر ازگداز

چون شود خاکستر از آتش سیاهی‌ می‌رود

۸

صیقل زنگار کلفتها همین آه است و بس

ظلمت شب با نسیم صبحگاهی می‌رود

۹

کیست‌ گردد مانع رنگ از طواف برگ ‌گل

خون من تا دامنت خواهی نخواهی می‌رود

۱۰

از خط او دم مزن بیدل ‌که این حرف غریب

بر زبان خامه ی صنع الاهی می رود

تصاویر و صوت

نظرات

user_image
حاجی کمال
۱۳۹۶/۰۹/۲۵ - ۱۴:۴۶:۵۰
دلم برات تنگ شده شیرین