بیدل دهلوی

بیدل دهلوی

غزل شمارهٔ ۱۵۴۴

۱

خودسر هوازده را شرم رهنمون نشود

تا به داغ پا ننهد شعله‌سرنگون نشود

۲

از عدم نجسته برون هرزه می‌تپیم به خون

مغز هوش در سر کس، مایهٔ جنون نشود

۳

در مزاج اهل جهان صد تناسخ است نهان

طفل شیر اگر نخورد خون دوباره خون نشود

۴

موج از شکست سری یافت اعتبار گهر

تا غرور کم نکنی‌آبروفزون نشود

۵

صرفهٔ بقا نبردکس به دستگاه هوس

خانه‌های سوخته را خار و خس ستون نشود

۶

عشق بی‌نیاز ز نومیدی‌ کسیش چه غم

یک دوتیشه جان‌کنیت درد بستون نشود

۷

فرصت‌گذشته چسان تاختن دهد به عنان

اینقدر بفهم و بدان آن زمان کنون نشود

۸

قدردانی همه‌کس تنن اداگواه تو بس

کز لب تو نام حیا بی‌عرق برون نشود

۹

نفس‌ خیره‌سر به‌ خطا مایل‌ است در همه جا

ایمنی ز لغزش اگر مرکبت حرون نشود

۱۰

بیدل از درشتی خو مشکل است رستن تو

تابه‌آتشش‌نبری‌سنگ‌آبگون‌نشود

تصاویر و صوت

نظرات