
بیدل دهلوی
غزل شمارهٔ ۱۵۷۳
۱
موی دماغ جاه و حشم حل نمیشود
فغفور خاکگشت و سرشکل نمیشود
۲
ما و من هوسکدهٔ اعتبار خلق
تقریر مهملی استکه مهمل نمیشود
۳
زبن گرد اعتبار مچین دستگاه ناز
بر یکدگر چو سایه فتد تل نمیشود
۴
آیینهدار جوهر مرد استقامت است
پرداز تیغ کوه به صیقل نمیشود
۵
افسردگیکمینگر تعطیل وقت ماست
تا دست گرم کار بود شل نمیشود
۶
ناقدردان راحت وضع زمانهای
تا دردسر به طبع تو صندل نمیشود
۷
با این دو چشم کاینهدار دو عالم است
انسان تحیر است که احول نمیشود
۸
زبن آرزوکه سرمه نظرگاه چشم اوست
حیف است اصفهان همه مکحل نمیشود
۹
ای خواجه خواب راحت از اقبال رفتهگیر
این کار بوریاست ز مخمل نمیشود
۱۰
با وهم و ظن معامله طول اوفتاده است
عالم مفصلیست که مجمل نمیشود
۱۱
بیدل کسی به عرش حقیقت نمیرسد
تا خاک راه احمد مرسل نمیشود
نظرات
پرویزشاه محمدی