
بیدل دهلوی
غزل شمارهٔ ۱۵۷۸
۱
آفات از هوس به سرت هاله میشود
این شعلهها ز دست تو جواله میشود
۲
زبنکاروان چه سودکه هرکس چونقش پا
از سعی پیش تاخته دنباله میشود
۳
بیشغل فتنه نیست چو نفس از فساد ماند
چون قحبهٔ عجوز که دلاله میشود
۴
از محتسب بترس که این فتنهزاده را
چون وارسند دختر رز خاله میشود
۵
بی سحر نیست هیأت شیخ از رجوع خلق
این خر تناسخیست که گوساله میشود
۶
سوداییان بخت سیه را ترانههاست
طوطی هزار رنگ به بنگاله میشود
۷
ما را قرینه دولت بیدار داده است
صبحیکه در شب، او شفق لاله میشود
۸
در وقت احتیاج، ز اظهار، شرم دار
چون شد بلند دست دعا ناله میشود
۹
واماندهام به راه تو چندانکه بر لبم
چون شمع حرف آبله تبخاله میشود
۱۰
بیدل به شیب نام حلاوت مبر که نخل
دور اسث از ثمر چوکهن ساله میشود
نظرات