
بیدل دهلوی
غزل شمارهٔ ۱۵۸
۱
بیاکه جام مروت دهیم حوصله را
به سایهٔ کف پا پروریم آبله را
۲
به وادیی که تعلق دلیل کوششهاست
ز بار دل به زمین خفتهگیر قافله را
۳
ز صاحب امل آزادگی چه مکان است
درین بساطگرانخیزی است حامله را
۴
ز انقلاب حوادث بزرگی ایمن نیست
به طبعکوه اثر افزونتر است زلزله را
۵
محبت از من و تو رنگ امیتازگداخت
تری و آب سزاوار نیست فاصله را
۶
بهکج ادایی حسن تغافلت نازم
که یاد اوگلهٔ ناز میکندگله را
۷
چوصبح یک دونفس مغتنم شمربیدل
مکن دلیل اقامت چو زاهدان چله را
تصاویر و صوت

نظرات
عبدالغفار